راستی همین چند ساعت قبل آزاده نامداری مرد

ساخت وبلاگ

الان عید ۱۴۰۰

همه چی در ظاهر خوبه 

شروع عید برای من با بد مستی و مسمومیت شروع شد بعد از موفقیت فروشمون با محمد شب عید که حدود هشت زدیم آمدیم یه سالاد مرغ خوردیم با مشروب اما افسوس که نشد ‌... من افتادم به تگری زدن و بعدش افتادم تو تخت صبح بیدار شدم که برم دستشویی سر راه به توت فرنگی زدم اما باز حالم بد شد، محمد رفت مغازه اما من تا شب مردم و زده شدم بماند که چی بهم گذشت فقط شب بهش مسیج دادم که بیا بریم دکتر سرم بزنم

اتفاقاً روشن و مانی هم مغازه پیشش بودند.اونا رو پیچوندن و آمد رفتیم درمانگاه یه سرم زدم و بعدش آروم آروم بهتر شدم فردا شم دیگه یواش یواش سرپا شدم و عصر رفتم مغازه پیشش...

دیگه بعدش رفتیم خ مامان محمد و بعد خ زی نت و خ عمه محمد مد و شبش رفتیم خونه مامان اینا 

امروزم که هفت عید بود با رویا رفتیم عبدل آباد که اون پرده خرید و ما لباس برای مغازه... 

مسله اصلی این روزها لج بازی من بود سر خ زی نت که حاضر نشدم شام یا ناهار برم پیشش...نمیخاستم پا گشام کنن

برای هر کس یه بهونه آوردم اما دلیل اصلیش هنوز خودم نمی‌دونم ، به یکی گفتم بخاطر اینکه برای عروسی زنگ نزدن به یکی گفتم کروناست به یکی گفتم زحمته به یکی گفتم ما خ‌ هیچ کس برای شام و ناهار نرفتیم و هزار تا دیگه...

بابا ناراحت شد، بماند که اون شبی که شنید چی شده و من قرار شام کنسل کردم چقدر بد گذشت بهم اما در نهایت تصمیم درستی گرفته بودم.

این دوشنبه هم میخایم بریم خونه شک وه

 حالا بقیشو میام میگم

روزنوشت های من...
ما را در سایت روزنوشت های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golnaz25o بازدید : 65 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 2:12